محل تبلیغات شما

مَه خوبان



چه بسا تاریكی سیاه‌چاله‌ای، روشن‌تر از چراغانی قصری رؤیایی باشد! چه بسا تنهایی خلوتی، پرازدحام‌تر از تردد چاپلوسانه مترسك‌های دربار حكومتی باشد! چه‌بسا حاكمی بی‌هیچ دربان و منشی و داروغه و سربازی، بر دل‌ها حكومت كند؛ كنجی بنشیند به اشراق و فرمان‌براند بر نفس‌های پاكیزه و دل‌های صیقل‌خورده؛ با دست‌های بسته، باز كند گره‌های پولادین و دشوار را و با گام‌های هم‌آغوش با غل و زنجیر، طی كند مسافت‌های صعب و ناهموار را برای هدایت دیگران به سوی روشنایی.

می‌شود كسی صاحب اختیار زمین باشد و دچار چاردیواری زندان! می‌شود كسی حاكم دنیا باشد،‌اما محكوم به صبر و كتمان و كظم. چه بسا رهبری برای راهبری، همنشین رنج و درد و حبس باشد و همدوش فراق و تهمت و اهانت. می‌شود ساعت‌ها پیشانی بر خاك بندگی بساید و رویش را آفتاب و مهتاب نبیند. می‌شود سال‌ها با شكم گرسنه، شاكر لحظه‌های صیام باشد و زبانش از حمد و سپاس خداوند باز نایستد.

خورشید وقتی خورشید باشد، برای نورافشانی احتیاجی به آزادی ندارد. خورشید وقتی خورشید باشد، كسی را یارای مقابله با انوار روشنی‌بخشش نیست. خورشید وقتی خورشید است، خورشید است و می‌تابد.

سلام بر تو، کاظم آل محمد(صلی الله علیه وآله)

سید حسین ذاكرزاده
منبع: راسخون

روز 25 رجب سالروز شهادت مردی است که به قدرت مسلط زمانه اش نه» گفت و تا به آنجا رفت که رژیم طاغوتی هارون برای ادامه حیات ننگین خویش همه عوامل و نیروهایش را به ستیزه با آن انسان آزاده زمان بسیج کرد.چرا که همین یک کلمه ی نه» برای دستگاه فاسد هارون بسیار گران تمام شد.او نه گفت و تمام رزمندگان علوی در صفوف ایستاده در کنار او صف زدند و قیامها و نهضتها آغازیدند و در راه پیروزی حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پای جان و چوبه ی دار و سلولهای زندان ایستادند و از خود حماسه هائی بجا نهادند که تا نابودی و از بین رفتن دستگاه جبار بنی العباس ادامه یافت و نام پیشوای آزادی بخش جهان اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم که چندین قرن از مبارزات امام میگذرد مردم آزادیخواه بدستگاه ستمگری هارون با دیده نفرت و لعن مینگرند و مسببین و طراحان نقشه های ضد انسانی را شایسته ی نام انسانی نمیدانند.

اکنون باید دید عامل این طرح شیطانی و نقشه خائنانه چه بوده است؟

نفوذ معنوی، تفوق روحی، تبار والا، علم وافر، فضیلت بیکران، شخصیت ممتاز، تقوا و فضیلت، شهرت و اعتبار جمعی و مقام معنوی ارزنده ی امام (ع)، همه و همه صفات ویژه ای بودند که هارون و سردمداران خلافت عباسی از آن نصیبی نداشتند و این نوع برجستگی های فضیلت امام (ع) هر کدام بنوبت خود میتوانست موجب تحقیر شخصیت پوشالی هارون گردد و او میخواست با حبس و بازداشت امام عقده ها و حقارتهای خود را جبران نماید و التیام بخشد غافل از آنکه این نوع شکنجه ها روز بروز بر مقبولیت و محبوبیت امام می افزود و مبغوضیت و عامل شکست و سقوط هارون را فراهم میساخت.

هارون و دیگر ستمگران ماده گرا نمیتوانند درک کنند که شهادت در راه خدا و ایثار خون در راه پیشرفت آرمانهای والای اسلامی عالیترین هدف مردان خدا است که نمونه ی مجاهدین حقیقی و پیشروان معصوم قافله انسانیت میباشند اگر دیگران با لیت و لعل و با آرزو و امید در عشق به شهادت زندگی میکنند آنان در متن برنامه زندگی روزانه خود شهادت را گنجانده اند و بشهادت افتخار میکنند که نصیب آنان گردد چون شهادت آنان بعنوان الگو سمبل، جانبازی و نثار خون را بر دیگر رهروان حقیقت و عدالت گوارا و مطبوع میسازد و شهد پر ارزش آنرا در کام آنان شیرین تر و گواراتر میسازد.

زندگی پر مجاهده و پر تلاش قهرمان گفتار ما یکی از آن نمونه های با ارزش و روشن این فداکاریها و جانبازیها است.

در سال 179 بود که هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا بر پاره ای از سعایتها و گزارشهائی که درباره فعالیت امام (ع) باو رسانده بودند او را از مدینه تبعید کرد و زندانی و بازداشت نمود ولی زندانهای مکرر و متوالی هارون نتوانست موسی بن جعفر (ع) را از بازگوئی حقیقت باز دارد و او را مطیع و فرمانبردار گوش و زبان بسته هارون سازد یکبار او را در بصره پیش عیسی بن جعفر برادر زبیده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پیش فضل بن ربیع یکی از آجودانهای مخصوص خود و دیگر بار نزد فضل بن یحیی و آخرین بار در زندان سندی بن شاهک محبوس ساخت که تنها مدت زندان او بیش از چهار سال تمام طول کشید که توام با شکنجه و ناملایمات روحی و جسمی بوده است.

مقام بلند امام موسی کاظم علیه‌السلام چنان بود که حتی مخالفان امام هم به حقانیت ایشان اعتراف کرده‌اند، ولی به دلیل عناد با ایشان، همواره در اماکن عمومی از ابراز آن خودداری می‌کردند؛ از جمله هارون‌الرشید به پسرش مأمون می‌گوید: ای پسر، موسی بن جعفر امام و پیشوای مردم و حجت خدا برای مردم و بندگان خلیفه خداست، من در ظاهر، امام مردمان هستم و با زور بر او چیره شده‌ام، به خدا قسم، او به مقام رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم از همه مردم حتی من شایسته‌تر است و لیکن اگر بخواهد در این امر با من نزاع کند، چشمش را بیرون می‌آورم؛ زیرا خلافت عقیم است، او وارث پیغمبران است، اگر علم و روش صحیح می‌خواهی، باید از او یاد بگیری».


منابع:
منتهی‌الآمال، شیخ عباس قمی
زندگانی امام موسی بن جعفر(علیهما السلام)، عقیقی بخشایشی
سیره ائمه اثنی عشر، هاشم معروف الحسینی


پیشوایان شیعه نسبت به پیروان خود بسیار دلسوز بودند و همواره آنان را از گزند خطرها حفظ می کردند. روزی هارون الرشید، به علی بن یقطین خلعت زربافتی هدیه داد. او روز بعد، آن خلعت را به همراه مقداری پول که خمس اموالش بود نزد مولای خود امام کاظم علیه السلام» فرستاد. امام پول را پذیرفت، ولی دستور داد خلعت زربافت را به او بازگردانند و نامه ای برایش نوشت و در آن تأکید کرد که خلعت را نزد خود نگه دارد و آن را به کسی ندهد؛ زیرا به زودی سخت به آن نیازمند می شود. او علت باز پس گرداندن خلعت را نفهمید. چند روزی گذشت و علی بن یقطین بر یکی از زیردستان خود خشم گرفت و او را از کار برکنار کرد. آن فرد نیز کینه او را به دل گرفت و چون از رابطه او با امام کاظم علیه السلام» و دوستداری او نسبت به ایشان با اطلاع بود، نزد هارون الرشید رفت و نزد او از علی بن یقطین بدگویی کرد. وی به هارون الرشید گفت: علی بن یقطین، موسی بن جعفر علیه السلام» را پیشوای خود می داند و هر سال خمس اموال خود را به ایشان می دهد؛ حتی خلعتی را که شما به او داده بودید، برای موسی بن جعفر علیه السلام» فرستاده است.

هارون الرشید بسیار خشمگین شد و گفت: اگر آنچه گفتی درست باشد، علی بن یقطین را خواهم کشت. همان لحظه دستور داد علی را به دربار بیاورند. به محض ورود علی بن یقطین هارون الرشید سر او فریاد کشید: خلعتی را که به تو دادم چه کار کردی؟ علی بن یقطین که هنوز از ماجرا بی اطلاع بود گفت: آن نزد خودم هست. هارون که باور نمی کرد، گفت: اکنون باید آن را نزد من بیاوری. علی بن یقطین با چند تن از غلامان هارون الرشید به خانه رفت و آن را باز پس آورد. هارون الرشید خنده ای کرد و گفت: خلعت را سر جایش بگذار! من هرگز حرف سخن چینان را درباره تو نخواهم پذیرفت. علی بن یقطین تازه متوجه شد که امام خلعت را برای چه باز گردانیده است. آن گاه مرد سخن چین را فرا خواند و دستور داد در حضور علی بن یقطین او را هزار تازیانه بزنند. او پانصد تازیانه بیشتر نخورده بود که زیر ضربات سهمگین آن جان داد، و هارون الرشید از علی بن یقطین معذرت خواست و او را با هدایایی به منزل فرستاد.


منبع : موعود - خرداد 1392، شماره 195

تاریک نشینانِ تاریک اندیش، توان نظاره بر نور را نداشتند. افکار سیاه و کردار ظلمانی آنان، جامعه را تنها برای خدمت به خود می خواست. حاکمان جور و ستم، همواره خود را با شمشیر و سرنیزه بر مردم تحمیل می کردند. در این میان، مردی بود که بر وسعت انسانیت حکومت می کرد؛ حکومت بر قلب ها.

اربابان نادانی، می پنداشتند اگر پیشوای هفتم شیعیان را زندانی کنند، مشکل خود را حل می کنند؛ ولی نمی دانستند آنانی که به موجب شرافت ذاتی و بزرگواری و حق گویی زندانی می شوند، بر شرفشان افزوده می شود.

مرا ملامت کردند که تو زندانی شدی. گفتم که این عیب نیست؛ کدام شمشیرِ کاری هست که او را در نیام قرار ندهند؟

مگر نمی بینی شیر را که به بیشه خود خو می گیرد و از آن خارج نمی شود؛ ولی درندگانِ پست و ضعیف، آزادند و همواره در حرکت به هر سوی؟!

اگر پاهای او را در بند و زنجیر بسته می بینی، اندوهگین نباش و بی تابی نکن؛ خلخال و زینت آزادمردان، همین چیزهاست.


منبع : اشارات :: مرداد 1387، شماره 111

امام كاظم (علیه السلام) نه تنها براى رفع گرفتاریهاى موجود شیعیان تلاش مى كرد، بلكه گاهى از حـوادث نـاگـوارى كه در آینده ممكن بود براى آنان پیش بیاید جلوگیرى مى نمود كه در اینجا به آن اشاره مى كنیم .

امـام كـاظـم (علیه السلام) بـراى ابـراهـیـم بـن عـبـدالحـمـیـد نـوشـت : از خـانـه ات بـه خـانـه دیـگـرى مـنـتقل شو. ابراهیم در آغاز از شنیدن این خبر اندوهگین شد؛ چون خانه اش بین بازار و مسجد و در جاى مناسبى بود.

بـا خـوددارى ابـراهـیـم از جـابه جایى ، پیك امام (علیه السلام) دوباره نزد او آمد و از وى خواست خانه را تـرك كـند. ولى او همچنان بود كه پیك براى بار سوّم آمد و همان دستور را با تاكید به وى ابلاغ كرد.

ابـراهـیـم بـه فـكـر جـا بـجـایـى افـتـاد. مـنـزلى را پـیـدا كـرد و بـدانـجـا منتقل شد. به محض انتقال ، منزل قبلى اش فرو ریخت و ویران گشت .1

ابـراهـیـم بـن عـبـدالحـمـیـد بـه طـرف مـحـله قـبـا مـى رفـت تـا طـبـق معمول هر ساله خرماى باغهاى آنجا را خریدارى كند كه در میان راه با موسى بن جعفر (علیه السلام) دیدار كرد. امام پس از آگاهى از هدف او به وى فرمود: آیا از شرّ آفت ملخ خیالتان آسوده است ؟

ابـراهـیـم بـا شـنیدن این هشدار، از تصمیم خود بازگشت . با گذشت پنج روز از این ماجرا حمله ملخ ها آغاز شد، چندانكه همه آنچه را كه در نخلستانها بود خوردند.2

پی نوشت ها:
1 - قرب الاسناد ، ص 195 .
2 - احقاق الحق ، ج 12 ، ص 321 .

نظارت بر عملكرد شیعیان
امـام كـاظـم (علیه السلام) بـا دقت ، عملكرد شیعیان و یاران خود را زیر نظر داشت و اشتباهات و لغزش هاى آنان را متذكر مى شد.

یكى از یاران امام (علیه السلام) به نام یعقوب خدمت آن حضرت رسید. امام (علیه السلام) خطاب به وى فرمود:(اى یـعقوب ! تو روز گذشته آمدى و میان تو و برادرت در فلان جا برخورد ناپسندى شد تا آنجا كه به یكدیگر دشنام دادید؛ در صورتى كه این طرز برخورد از آیین من و پدرانم نیست و مـا احـدى از مـردم را بـدان دسـتـور نـمى دهیم . پس از خداى یكتا بترس كه به زودى با مرگ از یـكـدیـگـر جـدا مـى شـویـد. بـرادرت در سـفـرى كـه رفـتـه اسـت پـیش از آنكه نزد خانواده اش بازگردد، خواهد مرد؛ تو نیز به زودى از آن برخورد بدى كه داشتى پشیمان مى شوى . زیرا شما قطع رحم كردید، خدا نیز عمر شما را كوتاه كرد.)

یعقوب پرسید: قربانت گردم ! مرگ من چه وقت فراخواهد رسید؟ فرمود: (مـرگ تـو هـم فـرارسـیـده بـود؛ لیـكـن بـه خـاطـر صـله رحـمـى كـه از عـمـّه ات در فـلان منزل انجام دادى ، بیست سال بر عمرت افزوده شد.)1

اصـبـغ ‌بـن مـوسـى مـى گـویـد: دیـنـارهـایـى را كه برخى از خودم و برخى از برادرانم بود بـرداشتم تا براى امام كاظم (علیه السلام) ببرم . چون به مدینه رسیدم ، دینارهاى متعلق به یارانم را شـمردم ، دیدم 99 دینار است . یك دینار از خودم بر آنها افزودم كه صد دینار تمام شود. آنگاه به محضر حضرت شرفیاب شدم و دینارها را پیش روى آن حضرت ریختم . امام (علیه السلام) یك دینار از آنـهـا را بـرداشـتـه بـه مـن داد و فـرمـود: دیـنـار خـودت را بـگـیـر كـه آن مـرد، ایـن پول را به حساب وزن آن براى من فرستاده است . نه به حساب عددش . 2

مرازم مى گوید: به مدینه رفتم و در خانه اى منزل گزیدم . در آن خانه كنیزكى بود كه نظر مرا به خود جلب كرد. به او پیشنهاد ازدواج دادم ولى وى امتناع ورزید. پس از نماز عشا كه به خانه بازگشتم ، كنیز یاد شده در را به روى من گشود. من دست روى سینه اش گذاردم .

روز بعد به نزد موسى بن جعفر(علیه السلام) رفتم . امام خطاب به من فرمود:

(یا مُرازِمُ لَیْسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ خَلا ثُمَّ لَمْ یَرَعْ قَلْبُهُ)

اى مرازم ! شیعه ما نیست كسى كه در خلوت ، دلش بیمناك نباشد!

پی نوشت :
1 - بحارالانوار ، ج 48 ، ص 36 .
2 - همان ، ص 67 .

یکی از ویژگی های امامان معصوم اعمال خارق العاده ایست که در طول حیات مبارک خود مردم شاهد آن بوده اند که برخی از آنان در کتب تاریخی ثبت شده است. هر چند وجود معجزه یکی از نشانه های نبوت است اما شرط دیگر آن ادعای آورنده آن بر پیامبر بودن است ؛ بنابراین برخلاف عده ای که اصرار دارند اینگونه اعمال معصومین را به عنوان کرامت نه معجزه بر شمرند معجزه آوردن ایشان از نظر اعتقادی مشکلی ندارد. زیرا با وجود معجزات فراوان هرگز ادعای نبوت نکردند.

آمدن درخت نزد امام
1- علی بن ابراهیم از پدرش و او از واقفى روایت میكند كه وى گفت: من پسر عموئى بنام حسن بن عبد اللَّه داشتم، وى بسیار عابد و زاهد بود، سلطان وقت از كوشش او در راه دین ترس داشت، حسن بن عبد اللَّه یكى از روزها وارد مسجد شد در هنگامى كه حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام هم در مسجد تشریف داشتند.

راوى گوید: موسى بن جعفر بطرف او اشاره كردند و آن مردم هم در خدمت او حاضر شد، پس از این فرمود: اى ابو علی من از اقوال و اطوارت خوشم نمیاید، اینك بر تو لازم است دنبال معرفت بروى، وى گفت: قربانت گردم معرفت كدام است تا من دنبال او بروم.

حضرت فرمود: برو كسب علم و دانش كن و فقه و حدیث یاد بگیر، عرض كرد: از كجا فقه و حدیث را طلب كنم، فرمود: از فقهاى مدینه یاد بگیر، پس از این بمن القاء حدیث كن راوى گفت: این مرد از خدمت آن جناب مرخص شد، روز دیگر مراجعت كرد و روایات را براى آن حضرت خواند و لیكن همه را اسقاط نمود.

حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام بار دیگر فرمود: بروید معرفت پیدا كنید، این مرد به یاد گرفتن مسائل دینى اهتمام زیادى داشت، راوى گوید: وى همواره در خدمت موسى بن جعفر حاضر میشد، یكى از روزها حضرت اراده كردند به یكى از باغهاى خود بروند، این مرد ناگهان سر راه را بر آن جناب گرفت و گفت: قربانت گردم من در پیشگاه خداوند با شما احتجاج خواهم كرد اكنون بمن بفهمان معرفت چیست؟

حضرت در این هنگام وى را به امامت امیر المؤمنین و حسنین و بقیه امامان از آل‏ محمّد علیهم السّلام آشنا كرد، و پس از این سكوت نمود، این مرد گفت: پس امروز امام چه كسى است؟ فرمود: اگر به شما بگویم قبول میكنى؟ عرض كرد: آرى خواهم پذیرفت فرمود: من امروز امام هستم، عرض كرد، در این باره دلیلى هم دارى؟ فرمود: نزد این درخت برو و بگو موسى بن جعفر امر میكند بطرف من بیا.

این مرد گفت: من بطرف درخت رفتم، ناگهان مشاهده كردم درخت از زمین كشیده مى‏ شود و درخت آمد تا آنگاه كه در مقابل آن جناب توقف كرد، سپس حضرت بوى اشاره كردند و او بار دیگر به جاى خود مراجعت كرد، آن مرد در این هنگام به امامت موسى بن جعفر اعتقاد پیدا كرد، و سكوت و عبادت را پیشه خود ساخت و با احدى سخن نگفت. 1

پیشگویی از آینده
2- اسحاق بن عمار گوید: در خدمت حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام بودم كه مردى بر وى وارد شد، حضرت فرمود: اى مرد تو تا یكماه خواهى مرد، راوى گوید من با خود گفتم: گویا وى از مرگ شیعه اطلاع دارد، در این هنگام حضرت فرمود اى اسحاق چرا این موضوع را انكار میكنى، رشید هجرى كه یكى از مستضعفین بود علم منایا را میدانست، امام كه از وى به این علم اولى است. پس از این فرمود: اى ابو اسحاق تو تا دو سال دیگر خواهى مرد، و خویشاوندان و فرزندان و اموال تو از بین خواهند رفت و به فقر شدیدى مبتلا میگردند، و این قضایا پس از آن انجام گرفت، و مطلب همان طور كه موسى بن جعفر فرموده بود واقع شد. 2

پی نوشت :
1. زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام‏ ، عزیز الله عطاردى‏، ج 1،ناشر اسلامیه‏، ص: 409
 2. منتهی الامال، ج2 ص226
 

نمونه هایی از عبادت امام
1.نماز: شب را نمازهای مستحبی می گزارد و آنها را با نماز صبح پیوند می داد. آن گاه تا برآمدن خورشید به تعقیبات می پرداخت و چون خورشید طلوع می کرد حضرت سر به سجده می گذارد و پیوسته به دعا و ستایش خداوند مشغول بود تا این که ظهر فرا می رسید. البته باید توجه داشت که ظاهرا این عمل همیشگی حضرت نبوده است زیرا در تاریخ به کرار آمده که حضرت در پی حوائج مؤمنان بوده اند و این جزء سیره حضرات معصومین علیهم السلام است که رسیدگی امور مسلمانان را مقدم بر عبادت شبانه روز غیر از واجبات می دانستند. شاهد این مطلب اینکه دقیقا چنین مطلبی در زمان زندانی بودن حضرت نقل شده بنابراین می توان این گونه عبادت را به آن زمان تطبیق کرد.

هارون از فراز کاخ خود خانه زندان ربیع را می کاوید. او در جای مخصوصی از آن خانه جامعه ای بر زمین می دید که هرگز جا بجا نمی شود و حرکتی ندارد. از این موضوع در شگفت شده از ربیع پرسید: این پیراهن چیست که همه روزه آن را در همین جا می بینم؟ ربیع پاسخ می دهد: ای امیرالمؤمنین آنچه می بینی پیراهن نیست بلکه موسی بن جعفر است که همه روزه هنگام برآمدن خورشید سرش به سجده می نهد و ظهر هنگام، سر از سجده بر می دارد. اینجا بود که هارون الرشید مبهوت شده نتوانست شگفتی خود را پنهان کند و گفت: اما او از زاهدان بنی هاشم است. 1

زهد و عبادت امام کاظم علیه السلام به قدری شهره بود که هارون الرشید سرسخت ترین دشمن امام نیز می گوید: این مرد از راهیان بنی هاشم است.تاریخ نگاران او را عابدترین مردم روزگار خود خوانده اند تا آنجا که عبدصالح» و زین المجتهدین»  لقب گرفت و هرگز کسی همانند او در بندگی و فرمانبرداری دیده نشده .

2. روزه داری: حضرت کاظم علیه السلام روزها روزه داشت و شب ها را به عبادت زنده می داشت، به ویژه زمانی که به دستور هارون در زندان بسر می برد.

3. حج: آن حضرت در حالی که اسبان راهوار و اصیل در مسیر سفر آزاد گذاشته بود مسافت میان مدینه و مکه را پیاده طی می کرد. تمام افراد خانواده حضرت و نیز برادرش علی بن جعفر درباره مدت زمانی که در راه بودند می گوید: نخستین سفر 26روز ، دومین آن 25 روز سفر سوم 24 روز و چهارمین سفر 21 روز به درازا کشید. 2

4. تلاوت قرآن: حضرت قرآن را با دقت و تدبر و خوش نواتر از هر کس می خواند و چون به خواندن قرآن می پرداخت اندوهگین می شد آن گونه که هر کس تلاوت حضرت را می شنید می گریست. 3

حفص می گوید: او قرآن را با آهنگی حزین می خواند و چون به تلاوت می پرداخت گویی که با مخاطبی گفت و گو می کند.4

5. آزاد کردن بردگان : حضرت هزار برده را به انگیزه جلب خشنودی خدا و تقرب به درگاهش آزاد کرد.  

پی نوشت :
1. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص95
2. بحارالانوار، ج48، ص 100
3. مناقب، ج4، ص 348
4.  اصول کافی، ج2، ص 606

آخرین جستجو ها

wanringtesco exruppuffco graneninaf ثبت برند - ثبت برند لاتین دست نوشته هایی برای بانو جان rehandfese *_*دخیا*_* funcbeapasde Carole's collection 313 یاران خورشید - سلماس